برداشت سوم، سبکی تحمل ناپذیر بودن

بعضی ها برای خودشان کسی هستند و بعضی ها برای دیگران. آرزوهای کودکانه من (و شاید ما) از خواستن عمیق توانایی ها یی شکل گرفت که گذران روزهای تنها و کم اتفاق کودکی، فقط با خواستن و تصور اونها امکان پذیر می شد. من هم خلبان بودن رو تصور می کردم. فانتزی های کودکانه ما از سبکی مفرط اون دوران نشات می گرفت. سبکی که باعث می شد هر چیز را که بخواهیم بسازیم و بازیش کنیم. همینقدر راحت.

بزرگ تر شدیم و خواسته ها سنگین تر شد. از میل هم آغوشی با زن میانسال فامیل گرفته تا تجسم همه صحنه های تحریک آمیز دوران بلوغ! در بین صداهای دورگه و دماغ های گنده و احساس گناه کردن های متوالی از خود ارضایی وهمه اون ترس هایی که معلم پرورشی با یک نیشخند کریه و بیمار، از لای ریش ها، برایمان می ساخت.

و بزرگترتر شدیم وقتی که پای انسان ها به زندگی ما باز شد. تلاش برای بیشتر شناختن و بیشتر شناخته شدن و بحث ها و جار و جنجال ها و آدم هایی که هنوز جای زخم حضور ما بر پوست خاطراتشان مانده و آن هایی که برایشان یادآور لبخندیم و آنهایی که برایمان یادآور سوزش و درد و حماقت و این چیزها. و همینطور دوستی هایی که از این میان جان سالم به در بردند.

و بزرگترین شدیم زمانی که جنسیت را بهتر فهمیدیم. آدم ها مقایسه شدند. سبک سنگین کردیم و جهان بینی ما شکل گرفت. از بین خاطره ها و در اثر خفت شدن در موقعیت های غریب. و سنگینی و سبکی ها. بعضی ها حضورشان مسئولیت ساز بود و » سنگین سنگین به دوش می کشیدیم بارهای یکدیگر را» و بعضی ها اونقدر حضور نرمی داشتند که مثل بادکنک بر فراز زندگی ما، هنوز هم هستند و اگر در اثر یک اتفاق نترکند، باز هم خواهند بود.

امروز دوباره در حال کوچک تر شدنیم، شاید! سبک تر شدن و بالا رفتن. بدون ادعا و بحث. بی نیاز به ثابت کردن «من» بین «دیگران». تولد من و حضورم، همینجا و همین حالا، همه چیز را درباره من ثابت می کند و تنها ادعای مستند «من» ، فقط و فقط نشانه هایی است از یک خوش اقبالی قانونمند در آن زمان که با جمعی از دوستانم » منی» پدرم را تشکیل می دادیم! حالا حتمن یکی از دوستان آن زمان من، یک سیب است و آن یکی که درست جلوی من دمش را تکان می داد، پوست هندوانه ای در بلژیک و آن یکی که مردنی بود و بی دست و پا، ارزن شده و من هم آدمم. همین برای اثبات من کافیست!

جنسیت من مرد است و چیزهایی دارم و چیزهایی که ندارم ، مثل رحم و پستان و پوستی که دست به راحتی بر آن بلغزد و نگاهی که نرمی بیافریند. اما زمختی را دوست دارم و همه آن چیزهایی که دارم را. زنانگی را دوست دارم همان گونه که مردانگی را. این روزها با اطمینان می توانم بپذیرم که » کلمه زن تعیین یکی از دو جنس انسان نیست، بلکه معرف یک ارزش است. همه زنان شایستگی ندارند که زن نامیده شوند»، و همه مردان هم.

بعضی انسان ها، از کاه هم سبک ترند و ترسی بر نمی انگیزند. سبکی، فقدان همان» بارهاییست که ما را درهم می شکنند و به زیر خود خم می کنند و بر زمین می فشارند. فقدان بار، انسان را از هوا سبکتر می کند و به پرواز درمی آورد. و ما را به انسانی نیمه واقعی بدل می کند که حرکاتش، هم آزاد و هم بی معناست».

بعضی ها، حضورشان انسان را وا می دارد تا حرف بزنی، تکان بخوری و مثل آن باکتری های ساکن آب های آزاد، ماده ای شیمیایی ترشح کنی که به آنها بفماند که » من هستم» ، او نیز ترشح می کند که «من هم هستم» و فهمیدن اینکه «ما هستیم» نورتولید می کند و درست مثل همان باکتری های آب های آزاد، عکس های هوایی لکه روشن ما را در بدنه اقیانوس ثبت می کنند.

ما برای «خودمان» هستیم ، بی نیاز از قوانین و راهنمایی های اخلاقی و رسیپی های «چطور زندگی کنیم» و خوب، بد، زشت های تعریف شده و نسخه های «موفقیت در بیست و چند روز».

من انسان سبک را دوست می دارم و جشن می گیرم: «سبکی تحمل ناپذیر بودن» این انسان ها را! وصد البته، خیلی زیاد بر این مسئله تاکید دارم…

11 Responses to برداشت سوم، سبکی تحمل ناپذیر بودن

  1. golrokh nafisi says:

    …آخ.. امان از این .. سبکی تحمل ناپذیر

  2. Neda says:

    چقدر روان و شیرین می نویسی . رو متنت رو خیلی باید با دقت و تامل خوند . بین متنت قسمتی از شعرمارگوت بيکل رو دیدیم که کاملش رو بعلاوه یک قطعه ادبی از ویکتورهوگو رو تو وبلاگم گذاشتم

  3. mahyar ag says:

    I adore the lightness ..

  4. mahyar ag says:

    ‹that› i mean .

  5. marjan f says:

    cheghad …e babat khasiat haye ajibi dare ;-D va cheghad tu zamine haye mokhtalef faale vaay cheghad bitarbiat shodam heh…

  6. marjan f says:

    didi bazi vaghta masalan dari badum mikhori un vasat yekish talkhe! shayad unam haminjurie…

  7. PargoL says:

    سـ

    بـ

    کـ

    ی

    تـ

    حـ

    مـ

    ل

    نـ

    ا

    پـ

    ذ

    یـ

    ر

    بـ

    و

    د

    ن

    *

  8. maryam says:

    🙂

  9. helia says:

    سبكي يا سنگيني؟
    مساله اين نيست…
    وسوسه اين است

  10. Alireza F says:

    🙂

  11. laleh a says:

    همیشه باز هم می تونیم دوست داشته باشیم…می دونی این تمومی نداره…برای همین میشه بازم موند و زندگی کرد

برای laleh a پاسخی بگذارید لغو پاسخ